محیط محنت و میدان ابتـلا اینجاست
سپر شوید بـلا را کـه کــربلا اینجاست
نهید چهره به خاک و کنید سجدۀ شکر
کـه بـارگاه و زیــارتگه شمــا اینجاست
ز خـون خویش بپــوشید حُلّــۀ احرام
به دور دوست بگردید حج ما اینجاست
بهشت قرب خدا بـر شمـا مبـارک باد
خـوش آمدید که آغوش کبریا اینجاست
دو دسـت از تـن عـاس من جـدا گردد
ز تیـغ، فــرق علیاکبرم جدا اینجاست
عروج من شود از زخم تیر و نیزه شروع
تنـم به زیـر سم اسب توطیـا اینجاست
تـن سهسالهام از کعب نی کبــود شود
به روی دست،علیاصغرم فدا اینجاست
تـن مطهـر مـن پـارهپاره بر روی خاک
سر بـریدۀ من نــوک نیزهها اینجاست
کنــار تـربت من میکند دعـا «میثم»
کـه استجابت پیوستۀ دعـا اینجاست
یک ماه خون گرفته 7- غلامرضا سازگار