دردها هست، ولی فرصت گفتـاری نیست
عـازمم قــافلـه را قـافلـه ســالاری نیست
بگـذاریـد بمـانـم بـه بــرش یـک امشب
تـا نگـویند بـر این کشته عـزاداری نیست
پـای یـک طفل نبینی کـه پر از خون نشده
دیده بگشا که به باغت گل بی خاری نیست
بر تـو هـر زخـم تنـت گـریه کند گریۀ خون
کس نگوید ز غمـت دیدۀ خـونباری نیست
غـم اطفـال فـراری به بیـابـان چـه خـوری
عمـه بـا ماست نگویی که مددکاری نیست
آفتـاب و عطـش و داغ، همـه سـوزان لیک
غیـر تَـب بـر سـر بیمـار، پـرستـاری نیست
یک دم- علی انسانی