ای به جسم چاک چاکت مانده جای نیزه ها
وی سـر نـورانی ات شمس الضحای نیزه ها
تو بـه نـوک نیــزه هـا قرآن تلاوت می کنی
من بــه خــون سـر کنم تفسیر پای نیزه ها
هم نگـاهـم را ز رویـت بــر نـدارم لحظه ای
هـم دلـــم دنبــالت آیـد در قفـای نیزه ها
خون ز حلقت روی دست نیزه داران ریخته؟
یا روان گــردیده اشــک بی صدای نیـزه ها
کـاش از سنگ جفا پیشانی من می شکست
کـاش روی قلـب مـن می ماند جای نیزه ها
آشکــارا گـــریـه می کـــردند اگر در ماتمت
کــاروان مـی مـــاند در اشـک عزای نیزه ها
ای وجــودت بــاغ گـــل از بوسۀ ختم رسل
از چــه پـر گشتی ز جای بوسه های نیزه ها
نـیزه رفتــه در تــن و سر مانده بر بالای نی
نیــزه بــا تــو یــا تو گشتی آشنای نیزه ها
گــر روم ســوی وطـن در نــزد قبــر مادرم
مـو بـه مـو گـویم بـر او از مـاجرای نیزه ها
تا کـه همچـون سنگ های کربلا گریند خون
روضـه بــاید خـواند "میثم" از برای نیزه ها
یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار