الا کـه دامــن عصـمـت پنـــاه داری تو
بهـــار عــاطفـه در هــر نگــاه داری تو
شهید عشــق خـدایـی و از نهایت لطف
بـــه سینـه سینـه عـشــاق راه داری تو
تـــو آفتــاب کمــالی و در بنـی هـاشم
قدی چـو سرو و جمـالی چو ماه داری تو
حسین قبله عشق تو است و از دل و جان
حــریــم حــرمـت او را نگــاه داری تـو
امـــام دوســت تـریـن فــرد روزگـارانی
بــر ایـن سخـن ادبـت را گــواه داری تو
ز دست های قلم گشته ات به کشور عشق
چـه پـایگــاه و عجـب دستگـه داری تو
ز بـوسه ها که به دست تو داده چـار امام
فــزون تـر از شهـدا قـدر و جـاه داری تو
اگر چـه خیمـه خـون در کنـار دجله زدی
هنـوز دیـده سـوی خیمـه گـاه داری تـو
مگیــر سایـه لطـف از ســر "مــؤید" ما
کـه جـا بـه سـایـه عــرش الـه داری تو
یک کربلا عطش - سید رضا مؤیّد