لالـه زار حــرم بــاغ خــزان دیـده است
هر گل از تشنگی خسته و خشکیده است
همه را دیـده به دست عموست
ساقی تشنه لبان چون که اوست
العطش عمو جان - العطش عمو جان
بچه هـا گـردهـم آمـده نجـوا کنند
گه اشاره به مشک، گهی به سقا کنند
که عمو عقده ما وا کند
چـاره تشنـگی مـا کند
العطش عمو جان - العطش عمو جان
بر لب کودکان ز سوز غم جان رسید
آب های ذخیـره هم به پایان رسید
پیش دریا شده نایاب آب
غیــر اشکـی نبود آب آب
العطش عمو جان - العطش عمو جان
بر دل تشنگان داغ علی اصغر است
طاقت تشنگی شکوفه را کمتر است
نـاله ها می زنــد از تشنگی
دست و پا می زند از تشنگی
العطش عمو جان - العطش عمو جان
نــاله العطش از همـه جـــا می رسـد
کی عمو دست پُر به خیمه ها می رسد؟
آن مسـافر ز سفـر نیامد
شد به میدان و دگر نیامد
العطش عمو جان - العطش عمو جان
یک کربلا عطش - سید رضا مؤیّد