یار سفـر کردۀ من از سفر آمده
خرابه را زینت کنم که پدر آمده
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببـر
تـو کعبه ای و من نمـاز آورم سوی تو
با اشک خود شویم غبار از گل روی تو
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببـر
قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند
پدر پدر می گفتم و کتکـم می زدند
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببـر
جان پـدر کبـودی صورتم را ببین
شبیه مادرت شدم، قامتـم را ببین
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببـر
نفس درون سینه ام شده تاب و تبم
من بوسه گیرم از گلــو تو ز لعل لبم
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببـر
چـرا عـذار لالـه گون بَرِ من آورده ای
محاسن غرقه به خون بَرمن آورده ای
خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببـر
ای عمه ها وخواهران!دست حق یارتان
رفتـم بـه همــراه پـدر، حق نگهدارتان
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببـر
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار