میزنم شمشیر میگویم حسین
گـر ببـارد تیـر میگـویم حسین
باحسین بودم باحسین هستم گر جدا گردد از بدن دستم
انا عباس علی
منکـه سقّایـم سقّای حرم
میروم آبی در خیمـه بـرم
گرچه تشنه گرچه عطشانم فکر لبهای خشک طفلانم
انا عباس علی
دست من باشد دست حیدری
مـیکنـــم در میــدان دلاوری
من علی را نور دو عین باشم مادرم گفته با حسین باشم
انا عباس علی
گر که صد پاره گردد بدنم
گر شود خـاکِ صحرا کفنم
نام مولایم بر لبم باشد نهضت سرخش مکتبم باشد
انا عباس علی
فانوسهای اشک 1 – حسن مفیدی