از شـاخه گـردیده جـدا، لالۀ یاسم
افتاده زیر دست و پا، دست عباسم
عباس من عباس من یا ابوفاضل
ای هر دو دستت دست من، ای همه هستم
تنهــا طـرفـدارم، چــرا، رفتـــی از دستــم
عباس من عباس من یا ابوفاضل
جان عزیزان پر ز اشک مشک تو خالی
طفلان همه چـون طـایر بیپـر و بالی
عباس من عباس من یا ابوفاضل
جای تو ای میـر حرم خواهرم زینب
باید دهد پاس حرم تا سحر امشب
عباس من عباس من یا ابوفاضل
گشـتـه کنـــار علقمــه، آه و واویــلا
صـاحبعــزایت فـاطمه، آه و واویلا
عباس من عباس من یا ابوفاضل
رشتۀ تدبیرم، گسست، نیرویم کم شد
رنگم پـرید از چهـره و قـامتم خم شد
عباس من عباس من یا ابوفاضل
برخیز و بیـن بـر گلشن سبـز زهرایی
چشـم سکینـه در حـرم کرده سقایی
عباس من عباس من یا ابوفاضل
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار