بر چشم پـــر ز خـونت، تیـر جفـا نشسته
هم دست تو بریده، هم پشت من شکسته
تنها برادر من تمام لشکر من
جز تو چه کس به خیمه، راه عدو ببندد
مگـذار ای بـرادر، دشمن به من بخندد
تنها برادر من تمام لشکر من
آه از جگر برآرم، خون از دو دیده شویم
شاید میـان میدان، دست تو را بجویم
تنها برادر من تمام لشکر من
اشکم روان ز دیده، آهم درون سینه
آتش گرفتـه قلبم، از گریـۀ سکینـه
تنها برادر من تمام لشکر من
بیتو، چگونه رویِ رفتـن به خیمهگاهم؟
برخیز و بین، به خنده، دشمن کند نگاهم
تنها برادر من تمام لشکر من
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار