ای گـل خـوشبوی گلستان عشق
رنگ شد از خون تو، بستان عشق
ای کـرم و بخشش تـو، بیشمـار
جـود بـه پیش کـرمـت، شرمسار
ای گل خوشبوی حق، قدرتِ بازوی حق
ای پسر فاطمه را، نور عین
میر و علمدار سپاه حسین
زادۀ آزادۀ ام البـنـیـن
شبل علی،سرور اهل یقین
ای گل خوشبوی حق، قدرتِ بازوی حق
شمع صفت، شعله بـرافروختی
بـر جگـر سـوختگـان، سوختی
ای به لب آب، تو خشکیده لب
آب بـه پیش لـب تـو، در تعب
ای گل خوشبوی حق، قدرتِ بازوی حق
مشک، چو بر دوش فکندی پرآب
بـود به جـانت، عطش و التهـاب
گشـت ز تیـــغ ستــم اشقیــاء
دست علمگیـر تـو، از تـن جـدا
ای گل خوشبوی حق، قدرتِ بازوی حق
پیکر پـاک تو، که صد چاک شد
چاک در آن دم، جگـر خاک شد
ساقی سرمستِ خُمستان عشق
رفتهای از هوش، به میدان عشق
ای گل خوشبوی حق، قدرتِ بازوی حق
ای شـده مهمــان بـه بــرِ فـاطمه
مقتـل خــــونین تـو شـد، علقمه
پشت حسین، از غم داغت شکست
تیـر غمت، بــر دل زینـب نشست
ای گل خوشبوی حق، قدرتِ بازوی حق
فانوسهای اشک 2 – حافظی