علم افتاد چو از دست علمدار حسین
ناله شد همدم و گردید الم یار حسین
تیـر بیـداد چـو بـر دیدۀ عباس نشست
شد روان خون دل از دیدۀ خونبار حسین
ای علمدار حسین (2)
دید بی دست چو آن پیکر در خونشده
را روح گردید برون از تن افگار حسین
قطعه قطعه چو نظر کرد تن اطهر او
پـارهپـاره ز الم گشت تن زار حسین
ای علمدار حسین (2)
آه از آن دم که نظر کرد به عباس، افتاد
آتش اندر فلک از آه شرربار حسین
گفت ای جان برادر تو شدی کشته و گشت
به سـوی شـام روان خواهر غمخوار حسین
ای علمدار حسین (2)
ای دریغا که ز بی دستی تو نزد یزید
دست بسته برود عابد بیمار حسین
آه از این قامت چون سرو از آن دست بلند
که به خون غرقه شد ای قافله سالار حسین
ای علمدار حسین (2)
بار دیگر به مددکاری من خیز که نیست
دیگری جز تو در این دشت مددکار حسین
علم افتـاد چو از دست علمدار حسین
ناله شد همدم و گردید الم یار حسین
ای علمدار حسین (2)
فانوسهای اشک 2