دستی به تن ندارد سقای تو حسین جان
تمام هستی مـن فـدای تـو حسین جان
فتادهام از پا ادرک اخا مولا
یا سیدی حسین جان
مشکم تهی ز آب و اشکم روان ز دیده
از خون من گل یاس، در علقمه دمیده
تو را علمدارم بیا به دیدارم
یا سیدی حسین جان
آمد بـه دیـدن من، پهلـو شکسته زهرا
تعجیل کن که بینی، اینجا نشسته زهرا
زد بر رویم لبخند خواند مرا فرزند
یا سیدی حسین جان
فانوسهای اشک 3 – محمود شریفی