دست عبّاس من از پیکر جدا شد
بر زمیـن افتـاد و تقدیم خدا شد
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
غربت آل علی گـردیده احساس
بر نمیگردد دگر در خیمه، عباس
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
خیـز و سقایی کن ای ماه مدینه
جامِ خالی مانده در دست سکینه
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
سـردی آبت بـه دل میزد شراره
تشنه بیرون گشتی از دریا دوباره
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
تیر دشمن شد به تن بـال و پر تو
هدیه شد بر فاطمه، دست و سر تو
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
ای به سینه، مهر اولاد رسولت
مـادرم کرده به فرزندی قبولت
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
ای که در خون گشتهای یار امامت
تـا ابد بـابالحوائج گشـته نامت
من غریبم، من غریبم داغ تو گشته نصیبم
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار