امشب خرابه از رخ تو مثل گلشن شد
ویرانه روشن شد
شکر خدا دیدار رویت قسمت من شد
ویرانه روشن شد
کِی جای سلطانی شده در کنج ویرانه؟
ای جان و جانانه
کاشـانۀ بی بـام و در، وادی ایمن شد
ویرانه روشن شد
از چـه علـیّ اصـغـر خـود را نیـــاورده
پنهان کجا کرده
شاید که او هم کشته از بیداد دشمن شد
ویرانه روشن شد
خواهم بگویم با پدر عمه فداکارست
از بس وفادارست
با چلچراغ اشـک او خانه مُـزّیَن شد
ویرانه روشن شد
تـا بوده گـل در اختیـار بـاغبان بوده
با او گل آسوده
من آن گلم که باغبانم زیبِ دامن شد
ویرانه روشن شد
یک دم- علی انسانی