گردیـده از پیکر جدا شاخـۀ یاسم
افتاده بر روی زمیـن دست عباسم
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
عباس من! عباس من! چشم خود واکن
بـار دگـر حمــایت از آل طـاهـــا کـن
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
سقای آل فاطمه! از چه بیتابی؟
کنـار نهـر علقمــه تشنـــۀ آبی
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
با جام خالی کودکان دیده در راهاند
تنها تو را تنها تو را از تو میخواهند
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
من بین دشمن ماندهام بیکس تنها
تو غرق خون افتادهای بین دشمنها
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
وقتی که دست از پیکرت بر زمین افتاد
ذریــۀ زهـرا شـدند جملـه دشمـنشاد
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
سقای بیدست و سرم! آه و واویلا
برخیز و رو کن در حـرم آه و واویلا
یـا اخـا العباس یــا ابوفاضـــل
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار