زیباترین گل در چمن
درّ یـتیــم کـــربـلا
نسیــم صبــح آرزو آئینۀ حسـنِ حسن
مست می قالوا بلی
عـزیــز عمّه و عمـو
ای نوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
آئینـه ولایـت اسـت
از خیمه آید مثل ماه
چه قامتی چه قامتی دسته گل محبّت است
عمـو کنـد بــر او نگاه
چـه قــامتِ قیــامتی
ای نوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
این نوگل خوش رنگ و بو
یا رب چه زیبـا منظر است
لالــه ز بـــــرگ یــاسم روح است و ریحان عمو
او مجتبایـی دیگر است
پـوشیده قـاسم در کفن
ای نوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
با شوق احلی من عسل
اذن شهـادت بــر لبش
لشگر به کین آماده شد عمـو گـرفتش در بغل
گرید چو بـاران زینبش
گلگلون تن شهزاده شد
ای نوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
فانوسهای اشک 1 - جعفر رسول زاده (آشفته)