ثمــــر ریـــاضِ دل علـــی، دُر فـــاطمه، گهــرِ حسن
بـه رسول، قطعـهای از جگر، بــه حسین، پـارهای از بدن
به دو لب عقیق- یمن یمن، به دو طره مشک- ختن ختن
رخ او چراغ بهشت دل قد او قیامت کربلا
شهـدا بـه وادی سـرخ لا، شده خـم بـه عـرض ارادتش
سـر و دست و تن سپر بلا، یـمِ خـون، بهشت شهادتش
مه و سال و هفته و روز و شب، همه لحظههای ولادتش
زده خیمه در یم سرخ خون، شده مردِ سنگرِ ابتلا
گــل سرخ بـاغ محمّـدی، شکفد ز باغ جمال او
صلوات خالق ذوالمنن، بـه خصال او بـه کمال او
بـه بـراق وهم بگو مپـر نـرسی بـه اوج کمال او
که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا
ثمرِ حسن! کـه هماره دل به حسینِ فاطمه بستهای
تـو همـای قلــه خونی و به دل شکسته نشستهای
به شـتاب میروی از حرم تو که بند کفش نبستهای
زرهت به تن شده پیرهن، بدنت شده سپر بلا
تو طواف دور عمو کنی، ملکوت گـرم طـواف تو
نگه حسین به قامت و نگه حسن به مصاف تو
دل عمه و جگر عمو شده شمـع بـزم مصاف تو
که شود خضاب به مقتلت، ز حنای خون سر و دست و پا
بــه عمـو و عمه نظـاره کـن، شـده در قفـای تـو نوحهگر
دو طرف فرات و دوسو سپه،دولب تو خشک ودو دیده تر
نـه به تن زره نه به کـف سپر نه بـه سـر کلـه نه کفن بهبر
زره تو زخم تنت شود ز هجوم نیزه و تیرها
تـو شهیـد عـرصـۀ کـربلا، تـو حسین را علیاکبری
عمـویت بــه جای پدر به تو،تو براو به جای برادری
چه شود به پیکر نازکت؟ که میاـن این همه لشکری
علی اکبرِ دگرِ عمو ز چه رو شدی ز عمو جدا؟
تو روی به جانب مقتل و، دل یک حرم به قفای تو
سپهنـد منتظـرت ولـی، حـرم است بـزمِ عـزای تو
نگهی به«میثم»خسته دل که بوَد قصیده سرای تو
به امید آنکه شفیع او، شوی از کرم به صف جزا
فانوسهای اشک 1 - غلامرضا سازگار