ای مـاه من! کـه مـاهی در خــون شنـاوری در مـــوج خــون، چقـدر شبـیه پیمبـری
با جسـم چـاک چاک تو شــد امـر، مشتـبه تــو قـاسمی، عـزیـز دلـم، یا کـه اکبـری؟
اینقدر پیـش چشـم عمـو دسـت و پـا مزن جان میدهی و جان من از دست، میبری
مــن بـر تـوام بـه جـای پـدر، تـو برای من جــای علــی اکبــــر و جـــای بــرادری
مشکلگشای مــن شــده بـازوی کـوچکت انگـــار میکنــم کــه تــو عبـاس دیگری
عمــو شــود فـــدات کـه طـاقت نـداشتی بـــر غــربـت عمـــو بنشینـی و بنگــری
شرح غم من و تو، همین مصرع است و بس مـن بـاغبـان پیــرم و تـو یـاس پـرپـری
امــــروز، روز غــــربــت آل پیمبـــر است نبْــوَد روا، مـــــرا بگـــذاری و بگــذری
خـواهی بپایْ خیزی، از این دست و پـا زدن گــویی هنـوز، بــر مـن مظلـومه یـاوری
«میثم» از این شرارۀ جانْسوز و سوزِ دل
مـرهون عفو و رحمتِ مـا، روز محشری
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار