نـور چشم پســر حیــدر کــرار منم بر حسین بن علی یاور و غمخوار منم
سیزده ساله جوانی که پی یاری دین سینـه را کـرده سپـر در بـر کفّـار منم
لالـۀ یـاس منـم
قاسم بن الحسنم
یـار و همسنگـر و همـرزمِ علـمـدار حسین آنکه با دشمنِ دین است به پیکار منم
چون علی، شیرخدا، خون چکد از شمشیرم یــار مظلـومم و کـوبنـدۀ اشــرار منم
لالـۀ یـاس منـم
قاسم بن الحسنم
تا سرم ماه صفت بر سر نی جلوه کند در ره عشق حسینی سـر و سردار منم
گر تنم زیر سم اسب شود نرم چه غم؟ در ره دوست بدین هدیه سزاوار، منم
لالـۀ یـاس منـم
قاسم بن الحسنم
من که از سوی پدر ارث شهادت دارم بـا تمام شهدا همـره و همکـار منم
تشنهام تشنه، ولی تشنۀ دیـدار خدا سوی معراج شرف بادل خونبار منم
لالـۀ یـاس منـم
قاسم بن الحسنم
این شهادت ز برایم چو عسل شیرین است آن که بر کشتهشدن میکند اقرار منم
ای عمو جان دم مـردن مکن از من دوری با تـو در این سفـر ای قافلهسالار منم
لالـۀ یـاس منـم
قاسم بن الحسنم
فانوسهای اشک 2