رفتی از دست من ای قـاسم گل پیرهنم
بی تـو، ای لالـۀ پـرپـر شده غرق محنم
بودهای پیش من ای آیینۀ حُسنِ حسن
نغمهپرداز، تـو ای طـوطیِ شیرینسخنم
گل باغ و چمنم، قاسم بن الحسنم
داغ هجـران بـرادر ز تو ای تـازه جوان
آتش داغ تـو افــروخته در جان و تنم
لب لعلت مگر از شهد و عسل چسبیده
کـه دگـر هیـچ نگویی به جواب سخنم
گل باغ و چمنم، قاسم بن الحسنم
ز چه از تیـغ ستـم قطع شده نخـل قدت
غرق در خون شدی ای سرو ریاض حسنم
پـرپـر از تیـغ ستــم در دل صحـرای بلا
همچـو اکبـر شدی ای لالـۀ صحن چمنم
گل باغ و چمنم، قاسم بن الحسنم
آب غسل تو بُوَد خون تو ای کُشتۀ عشق
خفتـهای خـوش بـه بـرِ اکبرِ گلگونکفنم
گل باغ و چمنم، قاسم بن الحسنم
فانوسهای اشک 2 – حافظی