لالههای فاطمـه، گل بیارید از حرم
قاسم آمد غرق خون، در کنار اکبرم
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
گشته از خون قاسمم لالهگون پا تا سرش
مثـل پیـراهن شـده، پـاره پـاره پیکرش
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
ای شکستـه سـمّ اسـب، سینـۀ پـاک تو را
میبرم بر روی دست، جسم صد چاک تو را
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
ای به قربان تو و محنت و درد و غمت
خـون دلِ زار عمو، بـر تـو و عمـر کمت
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
اختران زاری کنید، خفته در خون ماه من
مـاتم قـاسم شکست، پشت عبدالله من
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
گر شد از زهر جفا، خون دل زار حسن
شد ز داغ قاسمش، پاره پاره قلب من
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
ای چراغ دیدهام، ای به خون غلطیدهام
لاله از خـون جگر، روی نعشت چیدهام
همدم و همراز من- بی زره سرباز من
فانوسهای اشک 2 – غلامرضا سازگار