مـرا از بـــر لالــه هـا می برند چو مـرغی بـه دام بلا می برند
تـو را غـرق خـون ستم ساختند مـرا هـم بـه بنـد جفا می برند
جـدایم کنند از تـو این دشمنان که سرهای از تن جـدا می برند
تو خون خدایی و این مشرکین تـو را کشتـه نـام خدا می برند
اسـارت کـه دیگــر نـدارد کتک مـرا بـا زدن ها چــرا می برند
بـه اینـان بگو ای پـدر جان مرا چـرا می زننـد و کجـا می برند
کشیدند اینجا چو جانم به خون کجـا دیگــر از کــربلا می برند
گهم بـر روی خـارهـا می کشند گهـم بـا سـر نیـزه ها می برند
به طعنی جگرهای ما خون کنند بـه قهری دل ما ز جـا می برند
بــه اطفال پاسخ ز سیلی دهند زمـانی کـه نــام تو را می برند
"مـؤید" دل مـا بـه حـال آورند چـو نـامی ز کــرببلا می بـرند
دوایی به درد دلم کن حسین
که خـاک تو بهر شفا می برند
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد