گشته دلت تنگِ پدر، میروی از برم
تـازه شد از رفتـن تـو، مـاتـمِ اکبرم
گل باغ حسنم یار گلگون کفنم
قاسم جوان من
آینـۀ حسن تـو را شکنـد به سنـگِ کینـه عدو
خجالت از مادر تو میکشم، در این بیابان، عمو
یادگار مجتبی ای بهار مجبتی
قاسم جوان من
زیر سم اسب عدو، حجلۀ شادیت
تیر و سنان و نیزهها، نقل دامایت
تازه داماد منی شاخ شمشاد منی
قاسم جوان من
چاک شد از تیغ خزان تن چون لالهات
قاتل جـان مـن شـده بـه خـدا نالهات
داغ تو کشته مرا شکند پشت مرا
قاسم جوان من
فانوسهای اشک 3 – محمود شریفی