من که ز آل هاشمم من قاسمم، من قاسمم عزیز مجتبایم
چشمان بیسـویم بوَد سوی عمو
عمـرم اگرچه بسته بر مویش بوَد سر تا به پا مستم من از بوی عمو
جـانم فـدای یک سـر مـوی عمو
جانم عمو جانم، عمو جانم عمو
بیا ببین ای دلبرم شد لحظههای آخرم هستم در انتظارت
یــار تمــاشــایی، تمــاشـا کـن مـرا
ماه حسن هستم که هستم در خسوف قاسم به زیر دست و پا زد دست و پا
در زیــر ابــر تیــره پیــدا کـن مـرا
جانم عمو جانم، عمو جانم عمو
چشم انتظارم من بیا بابا ندارم من بیا از من چرا جدایی
با آنکه از هر زخم من، خون میچکید
تا مثـل زهـرا میشـدم نقـش زمین قاتل مرا این سو به آن سو میکشید
با سـمّ مـرکب، نـاز مـن را میخرید
جانم عمو جانم، عمو جانم عمو
فانوسهای اشک 3 – سید محسن حسینی