ای مهربان عموی من خدانگهدار تمـام آرزوی مـن خـدانگهدار
مـرا بـوَد بـر تـو این سلام آخـر که میشوم همسفر با علیاکبر
مولا حسین ای عموی مهربانم
گل وجودت قاسمت گردیده پرپر بیا به دیـدنم در ایــن وداع آخـر
عمـو بیــا کـه مــرا دیگـر نبینی من میروم تو به داغم مـینشینی
مولا حسین ای عموی مهربانم
عمو ببین که پاره پاره بدنم شد گرد و غبار ایـن بیابان، کفنم شد
از بدن غرقۀ خون و سم مرکب اگر روی در حـرم، مگو بـه زینب
مولا حسین ای عموی مهربانم
در راه تو ای یـوسف عزیز زهرا چشیدهام بادۀ احلی من عسل را
بوییـدهام گــل آشنــایی تـو فـدای تـو که شـوم فـدایـی تـو
مولا حسین ای عموی مهربانم
فــدای تـو که شــوم فـدایی تو از غـربتت بـا حضرت زهـرا بگویم
غریبیات که مرا زد شعله بر جان شد سختتر بر من از سمّ ستوران
مولا حسین ای عموی مهربانم
فانوسهای اشک 3 – محمد نعیمی