آیینــۀ جمـال خـداونــد ذوالجــلال
بـر عـارضت سـلام رســول و درود آل
ای مصطفی خصائل و ای مرتضی کمال
ای فـاطمی حقیقت و ای مجتبی جمال
ریحانۀ امام حسن، ژالۀ حسین
در باغ سبز کربوبلا لالۀ حسین
آییـنــۀ جـمـــال دلآرای پـنــجتـن
پا تا به سر حسینی و سر تا به پا حسن
در بیـن خاندان حسـن شمــع انجمن
در بیـن خاندان حسـن شمــع انجمن
باید کمال حُسن پیمبر بخوانمت
باید علـی اکبـرِ دیگـر بخوانمت
باید شب عروسی تو، مـاه پاره ها
ریزند جای نقل به فرقت ستاره ها
ملک وجود پر شود از جشنواره ها
گیرنـد تا قیــام قیـامت هزاره ها
آیند انبیـا همـه بــر دیـدهبوسیات
آرند گل به مجلس جشن عروسیات
جانهـا فدات باد کـه در حجلهگاه خون
ماه رخت ز خون جبین گشت لالهگون
عـود و عبیر و سوز دل و شعلــۀ درون
زخمت به جای لاله به تن از عدد فزون
جای حنا خضاب ز خون گشت پیکرت
جای ستـاره سنگ فرو ریخت بر سرت
شیرینی زفاف تو «احلی مـن العسل»
افتاده بـود زلـف تـو در پنجـۀ اجـل
خـوش با خـدا معـامله کردید از ازل
پوشاند خون به آرزویت جـامۀ عمـل
با قصۀ تو زنده شود یاد کربلا
دامادها فـدای تو داماد کربلا
از خون خضاب گشت تو را دست و موی و رو
کـردنـد نیــزههــا بــه تنـت جملـه سر فـرو
آبـی نبـــود تــا کــــه از آن تـــر کنی گلـو
خــاتـم نهـاد در دهــــن تشنــــهات عمـو
خاتم نه! بلکه حلقۀ دامادی تو بود
این داستان حجلگه شـادی تو بود
ماه رخـت به پردۀ خون در زوال شد
سرو قـد حسیـن،خمیـد و هلال شد
خون دلت به خصم حرامی،حلال شد
جان داشتی هنـوز و تنت پایمال شد
زیـر سم ستـــور عمـــو را صـدا زدی
تا روی دستهای عمو دست و پا زدی
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار