بـه هـر زخم تنت تصویـــر لبخنـــد خـدا دیـدم
خدا از من تو را میخواست من چشم از تو پوشیدم
چــو دیـدم وقت بـی آبی عقیـق از تشنگی کاهـد
لبــان تشنــه ات را گــه مکیــدم، گــاه بوسیـدم
به خود گفتم که شـاید چشـم خود را بـاز بگشایی
بـه روی شستـه از خـونـت، ز اشکـم آب پاشیـدم
نیــازی نیست دیگــر ســر ببرنــد از تنــم بـابـا
کـه بـا جـان دادنت صـد بار مرگ خویش را دیدم
تنـم در خیمـه بـود و مــرغ روحـم با تو در میدان
تــو دور مـرگ گردیـدی و مـن دور تــو گردیــدم
زبــان سـرخ خــود را تـا نهـادی در دهــان مــن
سرا پـا شعلـۀ سبـزی شـدم، بـر خـویش پیچیدم
تو جان کندی و دست و پـا زدی و من نگـه کـردم
ز هــر زخـمت هــزاران نـالــۀ نشنیــده بشنیدم
تـو آب از من طلب کـردی و آبـم کـردی از خجلت
چو شمع سوخته، هم سوختم، هـم اشـک بـاریدم
تو را با فرق بشکسته، روی خونین و لـب عطشان
چو معبودم پسندید این چنین من هـم پسندیدم
اگـر "میثم" ز سـوز خـویـش دل هـا را زدی آتش
مـن اول از شـرار دل، بـه آهـت شعلـه بخشیدم
 

یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار