ای مصحف پـاره پــارۀ من خورشید و مه و ستارۀ من
داغـت بـه جگـر شرارۀ من ثــارالله و ابـن ثــارۀ من
آیــات جــدا جدا ز شمشیر
یکسر شده نقطه نقطه از تیر
رخساره به خاک هشتۀ من آیات به خـون نوشتۀ من
تسبیــح بریـده رشتـۀ من چشمی بگشـا فرشتۀ من
کی کشت تو را؟ بگو چرا کشت؟
هم کشت تو را و هـم مرا کشت
ای ماه به خون شده خضابم ای کـرده غــروب آفتــابم
ای العطـش تـو کـرده آبــم بگشـای لب و بده جـوابم
با دیدۀ بسته کن اشاره
یک یـا ابتا بگـو دوباره
تو هست منی، مرو ز دستم لب باز کن و بگو که هستم
بـالای سـرت ز پـا نشستـم یک باره خمیدم و شکستم
در موسـم دستگیـری من
بشکست عصای پیری من
فـرق تـو، کتـاب محکم تو چشم تو، حدیـث زمـزم تو
تقدیـم خدای مـن، دم تو هـر زخم دوبــاره مرهم تو
یک کشته و سی هـزار قاتل
ای وای به من، بسوز ای دل
نازک بـدنت ز تیــر دشمن گردیده چو حلقه های جوشن
زخم تو دهن گشوده بر تن لبخنــد زنـد بــه گـریـۀ من
گردیـده تن تـو اربا اربا
مثل دل چاک چاک بابا
زخم تو چو لاله های چیده اعضات چو حنجـر بریـــده
تو مثل مه به خون کشیده مـن مثل هلال نو خمیــده
وقتی که صدات را شنیدم
یک لحظه هزار داغ دیدم
بر زخم تو خون دل فشاندم فریـاد بــه آسمــان رساندم
بالای سر تـو روضه خواندم تو رفتی و من غـریب ماندم
آیینــۀ مــن چـــرا شکستـــی
همچون دل من به خون نشستی
بی تو نفس است آه سردم چون شمع، میـان جمع فردم
بهـر تـو بلنـد گریـه کـردم خوب است به خیمه برنگردم
بنشینم و در برت بگیـرم
تا بر سر کشته ات بمیرم
زخـم تـو عنـایت هــو الهـوست داغ تو گلی است هدیه بر دوست
جـان تـو نثـار حضــرت اوسـت بر دوست رضای دوست نیکوست
"میثم"هدفش رضایت ماست
دلبـاختـــۀ ولایــت ماسـت
یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار