بـه همــره تــو رود روح من ز پیـکـر من سپردمت به خـدا ای یگانه گوهر من
اگـر کـه مـیروی آهستـهتـر بــرو پسـرم که هست پشت سر تو نگـاه آخر من
دو غصــه بــر جگــر عمـهات زده آتــش دهان خشک تو و اشک دیـدۀ تر من
وضو بگیـر ز اشـک و بـرو به جانب مـرگ که پیشبـاز تـو آیـد ز خلد، مـادر من
چگونـه تـاب بیــارم، چگـونه صبــر کنم؟ کــه بــر سـر تـو بـریزند در برابر من
اگــر فتــاد عبــورت کنـــار شــط فـرات بیــار جــرعۀ آبــی بـرای اصغـر من
بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون اگر به دیـدنت آید ز خیمه خواهر من
ز حلقــههــای زره بیشتـر رســد زخمـت هـزار پاره شـود پیکرت چو حنجر من
اگرچه فـرق تـو گـردد دو تا به تیـغ ستـم یکی است قبر تـو و تـربت مطهر من
عدو به گریۀ مـن خنده میزند «میثم»
تــو گریـه کـن بـه عزایِ علیِّاکبر من
دو دریا اشک 1- غلامرضا سازگار