لبـت دو پـــاره آتـش دلت پر از شرر است
دهان خشک پدر از لبِ تـو، خشک‌تر است
تو پاره پاره شدی، قلب من پر از خون است
تــو تشنـه‌ای، نفسِ مـن شـرارۀ جگر است
بیـــا زبــان بــه دهــانم گـذار ای پسـرم
کـه در لبـان تــو شهــدِ لـبِ پیـامبر است
وداع آخـــر و بــــوسیـدن لــب فــرزنـد
خـدا گــواست که این آرزوی یک پدر است
اگـر چـه داغ تـــوام می‌کشـد برو پسـرم
کـه بهـر کـشتـن تو قـاتل تـو منتظر است
بــرو که زخـم تــو را ننگـــرند اهـل حرم
اگـر نگــاه کنـد جــان عمـه در خطر است
گلـوی تشنه جدا گشتن از پســر دم مـرگ
بـرای یک پـــدر از داغ او کشنده‌تـر است
سفر به خیـر، بـرو پشـت سـر نگــاه مکن
سـر بریـده مـن بـا سـر تـو همسفـر است
سپر مـگیر به سـر دست و سینـه را بگشـا
کـه پیـش تیر بلا سینه‌های مـا سپر است
خدات اجــر دهـد در صــف جـزا «میثم»
که بیت بیت تو را سوز شعله‌ای دگـر است


دو دریا اشک 1 - غلامرضا سازگار