ای لشکر کوفه علیِاکبرم من
سر تا قدم، آیینۀ پیغمبرم من
شهــادت قیـامم حسین است امامم
علی اکبرم من علی اکبرم من
از کودکی بوده شهادت افتخارم
باشد حسین ابن علی، آموزگارم
یــار قــرآن، منـم این سـرم، این تنم
علی اکبرم من علی اکبرم من
بابم حسین، جدّم امیرالمؤمنین است
در یـاری دین خدا، شعـارم این است
سعـادت، سعـادت جهــاد و شهـادت
علی اکبرم من علی اکبرم من
گر پیکرم گردد چو قرآن، پارهپاره
آید بـه زخـم پیکـرم، زخم دوباره
اِربــاً اربــا شـوم یــار بـابـا شـوم
علی اکبرم من علی اکبرم من
این خون سر، این صورت نورانی من
از هـم جـدا گـردد، اگـر پیشانی من
من و استقـامت به حفـظ امـامت
علی اکبرم من علی اکبرم من
قسـم به گریۀ خجــالتِ عمـویم
خون سرم باشد به صورت آبرویم
راه من حمـایـت بُـــوَد از ولایـــت
علی اکبرم من علی اکبرم من
امروزه در راه خدا عطشان بمیرم
آب روان از دست پیغمبر بگیـرم
آب من تشنگی است شهادت، زندگی است
علی اکبرم من علی اکبرم من
اگر چه خود سوز عطش، دارم به سینه
شـرمنـدهام از حنـجـر خشـک سکینه
به اشک خـواهرم یــــاور رهبــــرم
علی اکبرم من علی اکبرم من
من زنده باشم از عطـش، اصغر بمیرد؟
فـوج سپــه، دور امــامـم را بگیــرد؟
بـر دفـــاع پــــدر سینه کردم سپـر
علی اکبرم من علی اکبرم من
لیلا مرا بهـر شهــادت پـــروریده
قسم به اشک چشم زهرای شهیده
به احمد به حیدر منـم یــار رهبـر
علی اکبرم من علی اکبرم من
مادر حلالم کن، که من یار حسینم
در حلقۀ دشمن، طــرفدار حسینم
میدهم جان و سر خـداحـافظ پـــدر
علی اکبرم من علی اکبرم من
بابا بیا بگـذار بـر زانـو سـرم را
تقدیم کردم بر تو زخم پیکرم را
من ز بـالای زیـن شدم نقـش زمین
علی اکبرم من علی اکبرم من
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار