عـمــر رقیــه بـه ســر رسیده
مسـافـــرش از سفـــر رسیده
دختر سه ساله خونین جگر شد
عـاقبـت فـدای سـر پــدر شد
واویلا واویلا
هر زخم پایش خون گریه می کرد
زینب بـرایش خـون گریه می کرد
شمع شد، لالـه شد، پروانه شد او
چـراغِ گــوشـۀ ویـــرانـه شد او
واویلا واویلا
ویرانۀ شـام غـوغا شـد امشب
شهـادت او امضـا شـد امشب
زخـم تـازیـانه به پیکـر اوست
صورت کبودش چو مادر اوست
واویلا واویلا
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد