میزند نیش، سکـوتت به دل من، پسرم
لب گشـا کُشت مرا خنـدۀ دشمن پسرم
چشم خود وا کن و یک بار دگر حرف بزن
از لـب تشنـه و سنگینـی آهــن پسـرم
اکبرم ای پسرم ای گل نوثمرم (2)
بی تـو از دیـدۀ من قــوّۀ بینـایی رفـت
در عوض دیدۀ دشمن شده روشن، پسرم
داغ مـرگ پســرش را بـه دلش بگذارند
آن که بگذاشته داغـت به دلِ من، پسرم
اکبرم ای پسرم ای گل نوثمرم (2)
پـارههـای تنت افتاده بـه هر سو گویی
برگ گـل ریخته در دامن گلشن، پسـرم
کس ندیده است که از تیغ هزاران جلّاد
این همه زخم رسد بر سر یک تن، پسرم
اکبرم ای پسرم ای گل نوثمرم (2)
تو ذبیـح منی و من تن صـد چاک تـو را
هدیـه دادم بـه ره خـالق ذوالمن، پسـرم
نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت
هیـچ کس را نَبُــود تـاب شنیدن، پسـرم
اکبرم ای پسرم ای گل نوثمرم (2)
فانوسهای اشک 2 - غلامرضا سازگار