ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت این دم آخر
رنگـم پــریـده، قـدم خمیـده
در پیش چشمم صـدپـاره پیکر
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت این دم آخر
یا ولـدی یا ولـدی دیدۀ خـود باز کن
تبسمـی، تکلمـی بــا پـدر آغــاز کن
من پدر پیر توأم با من سخن ساز کن
خنــدۀ دشمــن، ســـوزِ دل مـــن
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای که تویی اشبه مردم به رسول خدا
ای که بر زیر تیغ کین زدی پدر را صدا
چرا کنـون نمیکنی حـقِّ سخن را ادا
ای گــل زهـــرا، ز خـــاک صحــرا
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
چه شد که مانده از سخن زبانِ گویای تو
چرا به خون شسته شده روی دلآرای تو
چرا شـده نقش زمیـن قـامت رعنای تو
قسـم بــه قـــرآن- دلـــم مســوزان
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
چسان برم به خیمهها صدپاره پیکرت را
چه گویم ای سروِ جوان جواب مادرت را
چگونه خاموش کنم سکینـه خواهرت را
ای جــان جـانــان- بـا لــب عطشان
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
داغ تو تـا ابـد بـوَد بـر جگـرم، ای علی
بعد تو من هم به جنان رهسپرم ای علی
ای پسرم، ای پسـرم، ای پسرم، ای علی
بـا روی گلـگـون، غلتـیـــده در خــون
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
ای گل پرپر علیّ اکبر
سخن بگو با پدرت، این دم آخر
فانوسهای اشک 2 – غلامرضا سازگار