رفتی ای تازه جوان خون شده از غم جگر من
چه کنــم بعـد تـو آخــر علیاکبـر پسـر من
مه تابان، قمر من گل نسرین، ثمر من
طاقتم طاق شد از مرگ تـو ای نورِ دو دیده
پـدرت آمـده بـالیـن تــو بـا قـدّ خمیـده
تو به خون خفتهای آخر زچه با فرق دریده؟
خیـز و بخـرام در ایـن دشـت به پیش نظر
من مه تابان، قمر من گل نسرین، ثمر من
شـده از بهــر تـو در خیمـهســرا شــــور قیــامت
حیف و صد حیف که غلطید به خون این قد و قامت
رفتــهای ســوی جنـــان در بــر اجــداد گــرامت
چـه کنــم بعــد تــو ای نـــور دو چشمان تر من؟
من مه تابان، قمر من گل نسرین، ثمر من
خیز و برپا شده در خیمهسرا شورش و غوغا
باخبـر گشته ز قتلت به حـرم ســر زده لیلا
میرود ســوی سمـا نـالـۀ «وامهجـةُ قلبا»
ز چه ای وای شد از دست من آخـر ثمر من
مه تابان، قمر من گل نسرین، ثمر من
خیز ای کان ادب رو به سوی خیمهسرا کن
عمۀ زار و حـزین را ز غـم و غصـه رهـا کن
بـاز یـاری بنمـا ای گـل من شـور بپـا کن
بنگر آه ای پسرم خـم شده از غـم کمر من
مه تابان، قمر من گل نسرین، ثمر من
فانوسهای اشک 2 – حاج اکبر ناظم