دسته دسته گل بیارید ای جوانان ای جوانان
آل هـاشم را بگوییـد میرود اکبـر بـه میدان
بابا کند بر قد و بالایش نظاره
از آسمان چشم او ریزد ستاره
ای علی ای علی علیاکبر (2)
قل هوالله و «احد» را عمه خوانَد در قفایش
میزند زینب صدایش، میکند بـابا دعایش
یا رب گواهی سوی میدان اکبرم رفت
با رفتنش تـاب و تـوان از پیکرم رفت
ای علی ای علی علیاکبر (2)
این که باشد بر پیمبر روی ماهش اشبهالناس
میرود در بیـن لشکر، با تمام شور و احساس
قـربانی قرآن شدن، تـاب و تب اوست
«انی انا ابن المصطفی» ذکر لب اوست
ای علی ای علی علیاکبر (2)
آه اگر این قدّ و قامت بین موج خون نشیند
جـان دهد از غصه بـابـا، داغ او را گـر ببیند
ای وای اگر در بین این دریای لشکر
گـردد خـزان دسته گـلِ بـاغ پیمبر
ای علی ای علی علیاکبر (2)
لالۀ لیلا خزان شد در میان موجِ لشکر
از حـرم زینب بیـاید، بر تسلّای بـرادر
آییـنـــۀ روی پیمبـــر را شکستند
قلب حسین و فرق اکبر را شکستند
ای علی ای علی علیاکبر (2)
فانوسهای اشک 3 – محمد نعیمی