طفـل همیشـه عـاشـق، سـرباز شیـرخواره مـادر شود فـدایت، یک خنـده کـن دوباره
می دانـم از لـب خشک، لبخنـد بـر نیـاید لب هات بستـه مـادر بـا چشـم کن اشاره
وقتـی کشیـد بـابـا تیـر از گلـوت بیــرون شـــد حنجــر تـو مثــل قـرآنِ پـاره پاره
تو شیر خواهی از من، من عذرخواهم از تو کـز سینـه جـای شیـرم، آیـد بـرون شـراره
در خیمه ماه رویان، سوزند همچو خورشید کی دیـده جـان مادر، خـون ریزد از ستـاره
بگــذار تــا بســوزم، بگـذار تــا بگــریم بر زخـم داغدیـده جــز گریـه چیست چاره
هر قطــره اشک، مـا را، مــوج هـزار دریا هر لحظـه در غـم توست صـدسال یـادواره
اینجاست جـای تکبیر یارب که دیده با تیر راه نفس ببندنـــد بــر طفــل شیـر خواره
مادر اگر بگریـد بـر زخـم تـو عجب نیست بالله کم است اگر خون، جوشد ز سنگ خاره
هم طفل بود معصـوم، هم تیـر بود مسموم
«میثم» از این مصیبت، خون گریه کن هماره
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار