ای ذبیــح کوچکــم، ای شهیــد آخرم
پر زدی از دوش من، روی دست مادرم
پیش پیکان حنجـر خـود را سپر کردی
خون بـه جـای لالـه تقدیـم پدر کردی
غنچۀ پرپر ای علی اصغر
غنچۀ بی آب من چون گل از هم واشدی
مُهـر طـومـار حسین، روز عـاشورا شدی
تــو تمـــامِ هستــیِ فرزنـــد زهـرایی
تـــو مـــدال شـانـه ی خـونین بابایی
غنچۀ پرپر ای علی اصغر
بلبل خامــوش مـن، مقتلت آغوش من
هم نشان غـربت و هم مـدال دوش من
پیش چشمم با لب عطشان تو را کشتند
کودکــم را بــر سـر دستـم چــرا کشتند
غنچۀ پرپر ای علی اصغر
خون ســرخ حنجـرت، آبـــروی من شده
هم خضاب من شده، هم وضوی من شده
صیـد خونین بـال من، آهسته جان دادی
عاقبت بـا دست و پـای بسته، جان دادی
غنچۀ پرپر ای علی اصغر
بـا سرشک دیده ام شویـم و پـاکت کنم
می برم در خیمه ها تا خودم خاکت کنم
می کنم دفنت که چون گوهر نهان باشی
شایــد از سُــم ستـوران در امـان باشی
غنچۀ پرپر ای علی اصغر
مانده سقـا را مـدام در گلو این زمزمه
می دهــد بـر تـو پیـام از کنـار علقمه
کای عمو تا صبح محشر، دیده گریانت
معذرت می خواهم از لبهای عطشانت
غنچۀ پرپر ای علی اصغر
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار