ماهم و تـابیده از مَهد شهـادت
بسته ام در کودکی عهد شهادت
خون حق یاری، روح بیداری در تنم جاری، باشد از داور
اصغرم اصغر
شیـر سرخ کـربلا را بچه شیرم
خالق شیرم، کجا محتاج شیرم؟
نو شده فصلم، گوهر اصلم تشنه وصلم، وصلت داور
اصغرم اصغر
از کف مادر کفن پوشیده ام من
بـا گلوی نـازکـم جنگیده ام من
گرچه دیر آمد، آب تیر آمد جای شیر آمد، شد گلویم تر
اصغرم اصغر
من یداللّهم کسی دستـم نبسته
چون پرستو گر پر و بالم شکسته
از عطش نالم، می کند عالم گریه بر حالم، تا صف محشر
اصغرم اصغر
تشنگی می سـوزد از شرار آهم
می چکد مظلومی از طرز نگاهم
بر کنار من، بی قرار من انتظار من، می کشد مادر
اصغرم اصغر
تاج گل هایم من و خون تاج من شد
بـر سـر دسـت پـدر معــراج من شد
نازپروردم، پر در آوردم خنده ای کردم، چون گل پرپر
اصغرم اصغر
من به خون پاک خود دین زنده کردم
زان بـه هنگـام شهــادت خنـده کردم
من خدا بینم، عصمت آیینم یاور دینم، با رخ احمر
اصغرم اصغر
تا خدا کوچک ترین پیک حسینم
آخـریـن فــریـاد لبیـک حسینم
این سراپا دل، رهبر کامل شد به حق واصل، نزد پیغمبر
اصغرم اصغر
شمع محفل، چهره گلگون من شد
مُهـر تـأیید غـدیر از خون من شد
روح اسلامم، نظم احکامم می رود نامم، تا صف محشر
اصغرم اصغر
دست بابا بـر لبم مُهر عطش زد
خون من فواره در ظهر عطش زد
من همه جانم، محو جانانم مُهر پایانم، من بر این دفتر
اصغرم اصغر
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد