مـن گــل فــــروش آلالــه پـــوشم
یــک دسـتــه گــل دارم بـــه دوشم
این دسته گل، از گلشن آل رسول است
بــرنـامه سـرخ مـرا مُهـر قبــول است
طفل صغیر است، نـاخورده شیـر است
مظلوم علی جان
دارم بـــه دستــم قـــرآن کـوچک
سـرّ عظیـم است ایـن جـان کوچک
قنداقه اش پوشیده در دیبای رحمت
می جـوشد از لبهای او دریای رحمت
طفل صغیر است، ناخورده شیر است
مظلوم علی جان
ایـن گــل کـه خــونیــن قنـداقـه دارد
خــــون خــــــدا را در ســـاقــه دارد
با این همه از تشنگی در پیچ و تاب است
باب الحـوائـج بـاشد و محتـاج آب است
طفــل صغیــر است، ناخورده شیر است
مظلوم علی جان
از بس کـه تشنه است، اشـکی ندارد
اشکی نـدارد تـا بـر لبانش آبی ببارد
خون شـد دل مردان جنگ از گریه او
گهـواره هـم آمـد به تنگ از گـریه او
طفل صغیر است، ناخورده شیر است
مظلوم علی جان
محـروم مــانــده از آب و از شـیـر
لالایـــی اوســـت آواز شمـشـیــر
خواهد بیاندازد خـود از دامـان مادر
ناخن زنـد از تشنگی بـر جـان مـادر
طفل صغیر است، ناخورده شیر است
مظلوم علی جان
بـا جــرعـه ای طفـل، سیـراب گردد
بــا شبنمـی گــل، شـــاداب گـردد
بـر من نه رحمی بـر علـی اصغر من
شـرمی کنید از جـدّ و بیم از داور من
طفل صغیر است، ناخورده شیر است
مظلوم علی جان
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد