شـرف را تـــا ابـد پاینده کردی
شهادت را به خونت زنده کردی
تسلــی تــا دهـی قلب پدر را
به پیش تیـر قاتل خنده کردی
به حلقت تیر کین بنشست اصغر
تـو را دادم چه زود از دست اصغر
خودم دیدم که این تیـر سه شعبه
نفس را بـر گلـویت بسـت اصغر
ز اشکم خون به قلب سنگ کردم
نفس را در گلــویـم تنــگ کردم
گــرفتم دست خـود زیــر گلویت
ز خـونت صــورتم را رنـگ کردم
بــه قلــبـم حـرمـلـه تیــر خطـا زد
گلـــوی نـــازک طفــــل مــــرا زد
دو چشــم بــود بـــر زخـم گلـویش
در دستش بسته بود و دست و پا زد
کسی چون من گل پرپر نبیند
گلـوی پـــاره اصغـــر نبینـد
بدست خویش کندم قبر او را
که ایــن قنـداقه را مادر نبیند


دو دریا اشک 1- غلامرضا سازگار