گفتید: «نـوزاد ضعیف کاروان»م 
حالا بزرگم، در بهشتم... «میتوانم» 
شبهای«هیئت»، مهمان مایید- با من به دشتِ تشنه بیایید! 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 

آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 


مـن روی دسـتـان شمـا سـر می گـذارم 
ای بچه ها!... من هم شما را دوست دارم 
قلب شما هم جای خدا شد- گهواره من، چَشم شما شد 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 

آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 

 
وقتی برای من عزاداری گرفتید... 
از من برای زندگی، یاری گرفتید... 
هرجا که هستید، پیش شمایم- نوزادم اما دست خدایم 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 
 
آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 


من در«بهشتم»، نوحه خوانی را شنیدم 
وقتـی بـرایـم گـریه می کـردید، دیـدم 
روشن، شبیه«آب وضو»یید- رازی اگر هست، با«من» بگویید! 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 
 
آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 


این کربلای تشنه، خاکی آسمانی است (آسمانیست) 
ای بچه ها!... در کربلا هم روضه خوانی است 
خوابیده خیمه در باد تشنه- این هم منم، من: نوزاد تشنه 
 
آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 


مادر بـرایم قصـه گفته تا نمیرم 
تا روی خاکِ تشنه صحرا نمیرم 
این غنچه خشک، چیدن ندارد- نوزاد تشنه، دیدن ندارد 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 

آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 

 
حالا که روی دسـت بابا مینشینم... 
بوسد مرا... تا گریه¬هایش را نبینم 
او مثل دریاست، دریا عجیب است- دریا کنارِ صحرا، غریب است 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 
 
آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 


دیشب که مادر تشنه میشد، شیر خوردم 
امـروز، شیـر از چـوبِ خشـکِ تیر خوردم 
شیری نخوردم، آبی ندیدم- نوزاد بودم، حالا«شهید»م 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار) 
 
آتش گرفته با قصه من- هم سینه سنگ، هم قلب آهن 
ای وای، ای وای!- ای وای، ای وای! (تکرار)
 

کبوتران نوحه خوان- سیدمحمد سادات اخوی