آب تو خیمهها نمونده دل گریهتُ ندارم
کنــار گهــوارۀ تــو مـث عمّـه بیقرارم
اصغرم شیرین زبونم مرغک بیآشیونم
این بیابون همه سنگه تو مث آئینه هستی
این بیـابون پُـر خـاره تو گل مدینه هستی
اصغرم شیرین زبونم مرغک بیآشیونم
دلم از جا کنده میشه با تلظّی زبونت
چرا رنگ و رو نداره غنچۀ سرخ لبونت
اصغرم شیرین زبونم مرغک بیآشیونم
بابا میبوسید گلوتو نمیخواس که من ببینم
نکنـه ازم بگیــرن تـــو رو طفــل نـازنینـم
اصغرم شیرین زبونم مرغک بیآشیونم
تو تو این ششماهه عمرت دلارو هوایی کردی
تـوی قصّـه شهـادت یـه کـار خـدایی کردی
اصغرم شیرین زبونم مرغک بیآشیونم
فانوسهای اشک 1- جعفر رسول زاده (آشفته)