طفــل شیــرم شیـر نـه، تیـر بلا را دوست دارم
تشنـهکــامم، آب نـه، دریــای لا را دوست دارم
از شــب میــلاد گفتــم، بــا زبــان بی زبــانی
عـــاشـق کــرب و بلایـم، کـربلا را دوست دارم
مثـل قـاسم، مثل اکبـر، مثـل عمـو، مثـل بـابـا
اشک شب، سوز درون، حال دعا را، دوست دارم
چشـمهـایم، نیــم بـاز و رنگم از صـورت پریده
از نــوا افتـــادم امــا، نینــوا را دوســت دارم
پــــر زدم از دامـن گـهـواره در آغــوش بـابـا
وصـل یار و دوش مصبـاح الهدا را دوست دارم
بــاید از تیـر سه شعبـه، ذبح گـردد حنجـر من
در ره جــانان، ســرِ از تن جدا را، دوسـت دارم
حرمله، این تیـر زهـرآلـود تـو، ایـن حنجـر من
مـن ز نـوک تیـرهـا، آب بقــــا را دوست دارم
کـردهام خـود را جـدا از دامـن پــر مهــر مـادر
بـر سر دوش پـدر، وصل خــدا را دوسـت دارم
مـرهـم زخم گلــوی مـن، بــوَد، اشک محبّـان
دوستان! من گـریه و اشـک شما را دوست دارم
بـا همیـن پـرونـدۀ آلـــوده از لطــف و کرامت
اشک چشم «میثم» بیدست و پا را دوست دارم
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار