ز سوز تشنگی امشب نخوابد تا سحر اصغر
ز بی آبـی تلظی مـیکند بــر دامـن مـادر
علیاصغر علیاصغر لالای ای غنچۀ پرپر (2)
ندای العطش خیـزد ز دشت کربلا امشب
فغـان و آه و واویـلا بـرآیــد از دل زینب
رسد از تشنه کامی جان مرغان حرم بر لب
شـده آب روان منــع از حــریم آل پیغمبر
علیاصغر علیاصغر لالای ای غنچۀ پرپر (2)
به گـوش از خیمۀ طفلان نوای آب آب آید
علی اصغر ز بیآبی دلش در پیچ و تاب آید
بـه جـای آب اشک ماتـم از چشم رباب آید
خجــل گردد ز روی کـودکان عبـاس نامآور
علیاصغر علیاصغر الای ای غنچۀ پرپر (2)
بخواب اصغر که شد آب روان در خیمهها نایاب
شـــوی در روز عـــاشورا ز تیـر حرمله سیراب
نشیند تیــر زهــرآگین بــه کام تو به جای آب
گلوی نــازنین تـو شـود از اشک و از خـون، تر
علیاصغر علیاصغر لالای ای غنچۀ پرپر (2)
فانوسهای اشک 2