ای آخرین یارم علی تنها تو را دارم علی ای طفل شیرخواره
از آه تـــو میســـوزم ای طفــل رباب
هستی به روی دست من در پیچ و تاب
ای طفل خاموشم، در آغوشم بخواب
شایـد در آغـوشم، ببینـی خواب آب
لایلای علیاصغر (2)
تو غنچۀ ساقهات بوسیدهام قنداقهات ای در حرم، ستاره (2)
تو سرفـرازم پیش مردم کردهای
با حنجـر پر خون تبسم کردهای
امــا نمـیدانـم چرا ای هست من!-
بر روی دستم، دست و پا گم کردهای
لایلای علیاصغر (2)
ماندم چسان ای اصغرم من رو کنم سوی حرم بر من نمانده چاره (2)
بر روی من بستی دو چشمان ترت
کشتـی مـرا بـا خندههـای آخـرت
هُـرم لبت آتـش زده بـر جان من
ماندم چسان بوسه زنم بر حنجرت
لایلای علیاصغر (2)
فانوسهای اشک 3 – سید محسن حسینی