ذبیح اکبر حسین شهید آخر حسین علیاصغر حسین
پرستوی خموش بابا نهاده سر به دوش بابا
مه رخت ستاره شد
گلـوی نــازنین تـو دلم پر از شـراره شد
چگونه پاره پاره شد
زدی به روی من تبسم
به موج خون کنی تکلم
پرستوی خموش بابا نهاده سر به دوش بابا
شهیـد بیگناه من
به غربت و غریبیم ببین تو اشک و آه من
تـویی تـویی گواه من
گـل خـزان پرپر من
کشیدهای پر از بر من
پرستوی خموش بابا نهاده سر به دوش بابا
چه سان به خیمهها
فغـان و گـریه از حر برم تورا به پیش خواهرم
رســد ز قـلـب دختـــرم
نشسته خواهرت به راهت
در انتـظــار یـک نگـاهت
پرستوی خموش بابا نهاده سر به دوش بابا
گـلـــوی در تـلاطـمــت
به چشم من نشانده اشک تلظّـی و تکلّمت
لب پر از تبسّمت
ربوده صبـر و طاقتم را
غمت شکسته قامتم را
پرستوی خموش بابا نهاده سر به دوش بابا
فانوسهای اشک 3 – محمد نعیمی