عطش ز آب روان خوشتر است و تیر از شیر چه خـوب شد گلویم را شکافتی ای تیـر
تمــام مصـحـف خـــونین کـربــلا گردیـد به تیر حرمله بـا خـون حـلق من تفسیر
بـه خون من بنـویسیـد طفـل را ایـن قـوم به روی دست پـدر میکشـند بیتقصیـر
سـرم بـه پوست شد آویـز و کس نمیدانـد که تیر، حلق مرا پـاره کـرده یـا شمشیـر
فشـاند خـون مـرا بــر سمـا امــام حسین که ای خدا به تو تقدیم میکنم؛ تـو بگیـر
همین که تیـر به حلقم نشست، بــر پـدرم- پیــام تسلیت آمـد ز سـوی حـی قدیـر
نـدا رسید کـه غمگین مشـو حسین عـزیـز! که در بهشت، خدا میدهد به اصغر، شیر
بـه روی دست پـدر تـا بـه تیـر، خنـده زدم ملائـکـه همـــه گفتنــد یکصـدا تکبیـر
همـاره شـامل حـالش دعــای اصغر تو
که «میثم» است مصیبتسرای اصغر تو
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار