کودک شیر منم نسل شمشیر منم
آنکه با زخم گلو گفتـه تکبیـر منم
من ذبیح اکبرم من علیاصغرم
خون من خون خداست خـون کـل شهـداست
ســرم از تـیـــر ستــم در ره دوست جداست
من ذبیح اکبرم من علیاصغرم
بسکه بیتاب شدم مثـل مهتـاب شدم
بـر غــریبـیِ پـــدر سـوختم، آب شدم
من ذبیح اکبرم من علیاصغرم
بر سـر دست پــدر مردم و زنـده شدم
سـرخ از خـون گلـو غرق در خنده شدم
من ذبیح اکبرم من علیاصغرم
تیـر شد یـاور من ذبح شد حنجـر من
هم گلو پاره شد و هم جدا شد سر من
من ذبیح اکبرم من علیاصغرم
بـوی من بوی حسین خون من خوی حسین
شـد ز خـون گلــویم لالـهگـون روی حسین
من ذبیح اکبرم من علیاصغرم
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار