لالــۀ پـــرپـــرم! أنـت اََخـی
بـا مـن داغــدیـده حـرف بزن
بسکه زخم است روی زخم، تنت
ای همـه جـد و مــادر و پـدرم
خون تو غسل و زخـم تو کفنت
از چه بینم به خـاک عـریـانت؟
یک زن و داغ روی داغ بـه دل
یک شهیـد و هـزارهـا شمشیر
کاش پیـش از بـریدن سـر تـو
مصحـف آیـه آیــه از شمشیـر
تن در خون کشیده، نخلـۀ طور
ای تمــام وجــود، حــائــر تو
سـوره هـای ورق گسیختـه ام
باید از اشـک خـود وضـو گیرم
این جنـایتگـران بـدنـد بـدنـد
گـرچـه رفتنـد خیـل انصــارت
غم مخـور مـا همه سپـاه توایم
خون رگ های تو است در بر ما
سنـگ غـم را نشـانه ایـم همه
محمل ما به کوفه، سنگر ماست
همه هستیـم خیـل لشگـر تـو پســر مـــادرم! أنــت اَخــی
از گلــوی بــریده حــرف بـزن
جای یک بوسه نیست بر بدنت
رفتــی امــا نمـی روی ز بَــرَم
یوسف من! کـجاست پیرهنت؟
پــدرو مــادرم بـه قــربـانـت
یک تن و سی هـزار تـن قـاتل
یک کتاب خدا و این همه تیـر
می بـریدند سـر ز خـواهـر تو
نقطــۀ آیه هــات از دم تیــر
سر به بـالای نیـزه، سـورۀ نـور
تــازیـانـه ثــواب زائـــر تــو
آیـه هـای بـه خـاک ریخته ام
بعـد بـوسه از ایـن گلـو گیـرم
دختـران تــو را زدنــد زدنــد
خفتــه در قتلگـــه علمـدارت
قــاصد کشتگـان راه تــوایـم
چادر فاطمه است بـر ســر مـا
سپــر تــازیـانـه ایــم همــه
سـر تو نوک نیزه، رهبـر ماست
تا چه فـرمان دهد به ما سر تو
حکم تو حکم محکم است همه
میــوۀ نخـل میثـم است همه
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار